یاد ایام قدیم

این روزها
سرگرم شستن چشمهایم هستم!!
بلکه بشود
دنیا را جور دیگری دید ..

آنکس که رفتنیست ؛ بگذار برود ! التماس به ماندنش نکن ....
بودنش هم به اندازه نبودنش درد و رنج دارد ... !!!

� محبت زیادی همیشه آدمها را خراب می کند، گاهی آدمها می روند نه برای اینکه دلیلی
برای ماندن ندارند، بلکه آنقدر کوچکند که تحمل حجم بالای محبت تو را.....ندارند...!

� درد را از هرطرف بخوانی درد است، دریغ از درمان که عکسش نامرد است!

رابـطه وقتی تمــام می شــود که یکی از آنها بفهمــد دیگری خیلی دوستش دارد ...!

دنبال یه رد پای آشنام
یکی که ...و

هنووز آسمون داره می باره ..بی وقفه
نزدیک 3 ساله که از این بارونا ندیدم
سه سااااااااااله که دورم
سه ساااله که ...

دلم بچگیهامو می خواد
همه ی دنیام که کیف و جامدادی و ..دوچرخه ام بود
دلم می خواد مثه اون روزا...با همون حال و هوا... توو اردیبهشت ماه ..با عطر نارنج
برم روو ایوون ..نور آفتاب از لای شاخ و برگ درخت بتابه
کتاب و دفترامو بریزم دورم
یه کتاب بالا
دفترم پاینش
کیف و جامدادی و مداد فشاری!!! و بند و بساطم دورش
دراز بکشم روو دفترمو شروع کنم به نوشتن
مداد قرمزم نوکش بشکنه ...تراشو وردارم انقد بتراشم که ...
آشغال تراشارو...چیکار کنم؟
یادش به خیر

نور آفتا ب که می افته توو موهای خرمایی ..طلائی میشه
اونموقع موهام روشن تر بود
دلم واسه اون دنیام تنگ شده
چه دنیای قشنگی بود
همه ی غصه ام همین چند تا تیکه چیز بود
و تلاش برای شاگرد اول شدن !!!و

کاش الانم....و

شنبه 7 آبان 1390 - 3:00:14 PM