استجابت دعا
زخم خارپشت
در
عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
می گویند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند
دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند� وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر
میشدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد بخاطرهمین تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی
از سرما یخ زده میمردند� ازاینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا
نسلشان از منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است باز گردند و گردهم آیند و آموختند
که : با زخم های کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند ،
چون گرمای وجود دیگری مهمتراست� و این چنین توانستند زنده بمانند�
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم
می آورد بلکه آن
است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و خوبیهای
آنان را تحسین
نماید�
بدبختی این حسن را دارد که دوستان حقیقی را به ما می
شناساند� بالزاک
اشتباه موردی
کارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید: �معنی این چیست؟ شما ۲۰۰ دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.�
رئیس پاسخ می دهد: �خودم می دانم. اما ماه گذشته که ۲۰۰ دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ
شکایتی نکردی. �
کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد:
�درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم
اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم.�
یه اشتباه
جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای
دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا
باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به
اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها
قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد.
مادربزرگ به سالی گفت " توی شستن ظرفها کمکم
کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای
آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"
... جانی ظرفا رو شست
بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو
ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک
سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من
گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت
میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد.
چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر
کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش
مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و
گفت:" عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم
اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی
اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!"
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه
دروغ،تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست...(
باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و
همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که
دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به
خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش
میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید:
*خدا پشت پنجره ایستاده*
دوست خوبم بازم مطالبتو خوندم بسیار زیبا بود مرسی
سلام
مرسي نازنين خيلي جالب بود و آموزنده
دوست دار شما - بابك
آن نعمت نصیب ماست که قدرش را می دانیم و گرنه از صورت زیبا برای کور چه حاصل؟
و حقیقتا دعا خود یک نعمت بزرگی است که شاید بیشتر ماها بدان توجه نکرده باشیم و یا اینکه تابحال حسش رو تجربه نکرده باشیم. دعا یم نعمت بسیار بزرگی است که خدا به همه ی ما داده است تا در هر شرایطی ما اون رو به جا بیاریم. یک نوع ارتباط بین خالق با مخلوق است.
همدیگر رو به نیکی یاد کنیم و به نیکی برای هم دعا کنیم
دوست عزیز و گرامی برایت بهترین دعا ها میکنم
دوست شما
شهــــاب
مرينازجون مطلبت به جاست
ومهمترافكارته كه بسيارقوي است
دوستت دارم
salam
vay fogholadeh bood
mer30
dg nemishe chizi goft
سلام مریم خانم
مرسی ازمطالبتون
خیلی عالی بود.موفق باشی
82783 بازدید
41 بازدید امروز
205 بازدید دیروز
293 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian