حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای!
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای،
گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای!
گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند،
گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.
---------------------
در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت، این انسانهای سخت هستند که می مانند نه روزهای سخت
-------------------
با این 4 دسته از افراد کمتر معاشرت کنید:
1- آنهائی که از زندگی بیزارند و با همه دنیا سر جنگ دارند.
2- آنهائی که مدام پشت سر دیگران غیبت می کنند.
3- آنهائی که شکست و سر خوردگی های گذشته شما را به شما یادآوری می کنند.
4- آنهائی که می خواهند شما را کنترل کنند.
-------------------------------
بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بوده اند
-------------------------------
نمی توان برگشت و آغاز خوبی داشت، اما می توان شروع کرد و پایان خوبی داشت
--------------------------------
حتی لاك پشت ها هم هنگامی كه بدانند به كجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند
--------------------------
به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی،گاه اقبالی بزرگ است.
----------------------------
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند، یک زندگی به پایان می رسد.
وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می شکند، یک زندگی آغاز می شود.
وصیت نامه منتشر نشده بزبز قندی !!!
گذشته از طنز بودن مطلب؛ نکات جالبی دارد.
دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و اندرز برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید:
1. شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: � لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!� تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد!
2. منگول جان، آی بزغاله با توام! 75 درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!) یاس منگولا جونم!
3. حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: � بزی نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش ... .� من همانجا زیر لب گفتم ای ول حبه، دمت جزغال! همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گافهای جواتی ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری وپشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو.
این مطالبو می زاریم اینجا که تلنگری باشه برای یادمان
که اگه بشه عجین شه فکر و روحمون
...که یادمون باشه که
مرسی ، مرگ و حیات در شکیتن تخم مرغ بسیار عالی و مضمون داره ، وصیت بزبزقندی هم سازگار با شریط حاکمه است - مرسی
خب خدا رو شکر جونمون که بالا نیومد ممنون از افاضات مامان بزی......اما نه آجی خبر نداری گرگ چی کشک چی ....گرگه تو محل برو بچ جلوشو گرفتن که دس مریزاد تو که اینهمه تسبیح آب میکشیدی پا نمیدادی به کسی ...به نا کسی په این شیکم ورقلمبیده چیه....گرگه قسمو آیه که بابا رفتم در خونه بزبز قندی گفتن کیه؟؟ گفتم مامان.....هیچی ..باباشون خونه بود جدی گرفت واسه اینه که اینه..........قشنگ بود وصیت مامان بزی.ممنون
جمله ها همه زیبا وقابل تامل .....اما آخری.....تخم مرغ....واقعا مصداق تجربی داره واسه من.... همیشه تغیرات بزرگ از درون انسان آغاز میشن................مرررررررررررررررسی مریناز اجی
82775 بازدید
33 بازدید امروز
205 بازدید دیروز
285 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian